معنی شعر گل و گل فارسی هفتم
شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره دوزی
چنین می گفت با پیر عجوزی «گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
معنی: یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با پیرزنی حرف می زد و گفت: روزی در حمام گل خوشبویی از یارم به دستم رسید.
گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیک چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری «بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
معنی: آن گل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گل خیلی خوش بو بود پرسیدم تومشکی یا عبیری ، که بوی تو مرا مست کرده است.
همه گل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گل بشنید این گفت و شنودم «بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
معنی: من گلهای زیادی دیده ام ولی گلی مانند تو ندیدم و از عطر تو تعجب می کنم وقتی گل این حرف مرا شنید گفت : من گل ناچیز و بی مقداری بودم ولی مدتی هم نشین گل شدم.
گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد «کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
معنی: گل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی از عمرم را با گل به عمرم بردم. صفات خوب و عطر هم نشینم در من اثر کرد و من خوشبو شدم وگرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم.